عشق را پير و جوان يکسان بود

شاعر : عطار

نزد او سود و زيان يکسان بودعشق را پير و جوان يکسان بود
نو بهار و مهرگان يکسان بودهم ز يکرنگي جهان عشق را
کش زمين و آسمان يکسان بودزير او بالا و بالا هست زير
صد او با آستان يکسان بودبارگاه عشق همچون دايره است
عاشقان را اين و آن يکسان بوديار اگر سوزد وگر سازد رواست
با حيات جاودان يکسان بوددر طريق عاشقان خون ريختن
آشکارا و نهان يکسان بودسايه از کل دان که پيش آفتاب
باز کي با آشيان يکسان بودکي بود دلدار چون دل اي فريد